کد مطلب:314411 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:172

فورا نذر کردم گوسفندی به نام آن حضرت ذبح نمایم
2. در همین سال 1422 هجری قمری پس از آن كه دو دهه از محرم را با موفقیت كامل در ادای وظیفه روضه خوانی و عرض ارادت به ساحت قدس حسینی (ارواحنا له الفداء) پشت سر گذاشتم كم و بیش دل درد و پهلو درد عارض شد اما تا چند روزی خفیف و قابل تحمل بود تا آن كه یك روز چنان دل و پهلویم درد گرفت كه بی اختیار



[ صفحه 347]



فریاد می زدم به طوری كه شاید همسایه های مجاور صدای مرا شنیده باشند. لكن خیلی طولی نكشید كه با مقداری گرم كردن و استفاده از آب جوش و نبات آن درد شدید برطرف شد، چون بار اول بود كه یك چنین درد شدید عارض شده و بی سابقه بود، به پزشك مراجعه نكردم اما با فاصله یكی دو روز بار دیگر یك درد شدید، مرا به فریاد انداخت اهل خانه اصرار داشتند كه به دكتر متخصص كلیه مراجعه كنم كه با عكس و آزمایشات علت این درد معلوم شود، لیكن با استخاره به یك پزشك عمومی مجرب مراجعه نموده و نسخه او را تهیه نمودم و دو وعده داروهایش را مصرف كردم اما همان شب برای بار سوم درد دل و پهلویم افتاد كه خود را با خطر جدی روبه رو دیدم و هر تدبیری كه ممكن بود به كار بردم و نتیجه ای نمی دیدم. این بار از آن دو مرحله قبل درد شدیدتر بود، همین طور كه مشغول استغاثه به اهل بیت علیهم السلام بودم یادم آمد كه توسل به حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام برایم مجرب بوده است، لذا فورا نذر كردم گوسفندی به نام آن حضرت ذبح نموده و ثوابش را هدیه كنم به روح مطهر آن حضرت، به مجرد این كه این معنا را در قلب خود بلكه به زبان آوردم درد برطرف گشت و به حمدالله دیگر آن درد به سراغ من نیامده و بقیه داروها را هم مصرف نكردم خداوند ما را از نعمت ولایت این خاندان بیش از پیش بهره مند بفرماید.



برخیز سكینه بی قرار است

از تشنگی او در انتظار است



ای غرقه به خون برادرم وای

ای پشت و پناه لشكرم وای



ای گشته ز عمر ناامیدم

عباس برادر رشیدم



بهر چه چنین فتاده ای تو

بر مرگ تن از چه داده ای تو



برخیز و برادرت غریب است

بی لشكر و یاور و حبیب است



برخیز كه خواهر تو زینب

روزش شده از غم تو چون شب



برخیز سكینه بی قرار است

از تشنگی او در انتظار است



برخیز ز جا تو نور عینم

آخر من خسته دل حسینم



[ صفحه 348]



از آتش فرقتت كبابم

از چیست نمی دهی جوابم



از ما تو مگر كه دیده بستی

یا عهد برادری شكستی



یا ساخته تیغ ظلم كارت

بی روح شده است جسم زارت



ای كاش كه باب من علی بود

در كرب و بلا شه ولی بود



می دید كه بی برادرم من

بی یار و معین و لشكرم بود